"از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا"                                                                                  "از پرواز نور چشمی مامان پیش خدا" ، تا این لحظه: 12 سال و 2 ماه و 6 روز سن داره

دلنوشته های مامان بـــــــــــــهار

بدون عنوان

سلام دوستای عزیزم از اینکه نسبت به من این همه لطف دارید ممنونم خیلی دوس دارم بازم بتونم مثل قبلا نت بیام و به وبلاگای زیباتون سر بزنم اما هنوز از لحاظ روحی آمادگیشو ندارم از دس دادن پسرم  روحیمو خراب کرده حال و روزم که بهتر شد بازم میام و بهتون سر میزنم فقط گاهی وقتا میام نظراتتونو میخونم هر وقت میبینم دوستی بیادم بوده و برام نظر گذاشته خیلی امید میگیرم ممنونم از لطفتتون
23 فروردين 1391

وداع با پسرم

عزیزم نمیدونم از کجا شرع کنم از لحظاتی بگم که درد میکشیدم ولی وجودت درد رو برام بی معنی میکرد از لحظاتی که بودنت تنها دلگرمی بود برام ....... گلم همه با نگاهاشون بهم می گفتن که تو رو از دس میدم اما نمیخواستم باور کنم نمیخواستم بپذیرم که تو رو نداشته باشم ........ پسرم خودتم میدونی حاظر بودم بند بند وجودم رو ازم میگرفتن سالها درد میکشیدم اما تورو ازم نمیگرفتن اما نشد .......... تو رو رفتی مامان رو تنها گذاشتی تنها تنها شدم هر چند میدونم تو هم نمیخواستی بری بد جور دل مامان رو گرفته بودی دکترا به زور مارو از هم جدا کردن اما بالاخره موفق شدن همش میگفتن سلامتی خودت مهمتره اخه چرا نمیفهمیدن برای من تو مهمتر بودی ...... اون شب که تو رفتی ...
8 فروردين 1391
1